خب....ممنون....فقط یادتون نره توضیح های زیر هر عکسو بخونین!(انگار موزه هس!)
میگن این بارناباس تو قرن نوزدهمه!راست میگن!رنگ موهاشو!
اینم نقاشیه!ولی من بهتر از اینا میتونم بکشم!شوخی نمیکنم!
وقتی بارناباس به رادیو مشکوک میشه....نتیجش همینه دیگه!(نمیدونه چیکار کنه!)
بعد از اینکه غذا خوردیمیهو بارناباس بلند شد رفت!دنبالش کردم دیدم داشت مسواک میزد!
چطوره خوشگل شده؟؟؟؟
دیدم داشت با کرولین اینطور حرف میزد،از روی فرصت طلبیم یه عکس انداختم!
بابا یواش ترسیدم!گفتم میخوام برم،این شکلی دراومد!(ای وای!به نظرم قدم مبارکمو رو اعصابش گذاشتم!)
گفتم لباساتو بازم عوض کن....رفت سر من عتیقه پوشیید اومدولی اشکال نداره!
همین که با دکمه یقش خودشو اینبار مثل اون یکی لباسش(سیاه و سفیدا)خفه نکرده،خودش جای هزاران
مرتبه شکره!
اگه یادتون باشه(که نیس!)همیشه با عینک جلوی این زمینه آبی وایمیستاد!
اینبار گفتم(البته کاش نمیگفتم،چون قیافش مثل زامبی ها شده!)عینکتو درآر!
اینم از اون ژستای ترسناکش(به ظاهر ترسناک!)
آخـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی!
این عکسو ویکتوریا(ویکی)انداخته!(ویکتوریا/ویکی)میگفت:
((وقتی (بارناباس)شنید که تو داری میای،رفت جلوی پنجره،دستشو گذاش رو قلبشو آه میکشید!مثل اینکه فقط منتظر بود که بیای!رسما پاک خودشو باخته بود!))
جـــــــــــــــونم بارناباس!اومدم!حالا وقتی که رسیدم و میخواستم شب برگردم،نذاشت و اخم کرد.مثل
عکس ششمین عکسی که دیدین تو همین صفحه!یه نگاه بندازین!
عینهو فرقه شیطان پرستا میموند!(یعنی راحت میری،برگشتنی نمیزارن! به اصطلاح نه راه پیشنه راه پس!)
اینو یادم نمیاد کجا ازش انداختم!اوه نه نه!یادم اومد!جلوی آتیش!(شومینه!)
بلوم!هنرمند معاصر!افتخار کنین دوستی مثل من دارین!(همه که این جور دوستی ندارن!)
چون رفتنی،هندزفری گوشم بود،بارناباس باز مشکوک شد که اون چیه!(خودتون میدونید اون هیچی از این زمون
نمیدونه!)
دادم دستش نفهمید چیکار کنه؟!(آخــــــــــــــــــــــــــــــی!!!!)گفتم بده،گذاشتم گوشش....زدم به آهنگ
not over it از سلنا گومز.ساعت ده شب بهش دادم ولی خیلی زود پشیمون شدم!چون دوازده شب بهم
پس داد و منم میخواستم این دوساعت رو گوش کنم!(جالب این جاست که این دو ساعت رو به همین یه آهنگ
گوش داد!)مگه تو این شرایط آدم چیزی میتونه بگه؟!معلومه که نه!اگه
میگین آره خودتونو جای من بذارین و اونوقت میفهمین که چقدر گفتن پسش بده سخته!خودشم به کی؟!به
بارناباسی که تو بیشتر عکساش بد اخلاق و اخمو و عصبانیه!(ذاتشه دیگه!)
ولی خوشگل شده نه؟!
اینم ویکتوریا(ویکی)انداخته!
مربوط به موقعی هس که به استقبالم اومده بودن!البته ویکی هم باهاش بود ولی خواست ازش این عکسو
بگیره و گرفت!حالا بعدش که بارناباس رفت تا مسواک بزنه،ویکی بهم گفت:((مثل گرگ چشماشو به راه
دوخته بود تا بیای بلوم!!!!))منم گفتم:(())
اینو از آلبومش انداختم!میبینین که خیلی بی کیفیته!(تو خونَشون هیچی از دستم در امان نبود!حتی آلبومای
شخصی بارناباس!)
وقتی رسیدم،اون موقع که به استقبالم اومده بودن،بارناباس طوری بهم خیره شد که زهرم ترکید!گفتم همون
طور وایستا و چشمتون روز بد نبینه!این عکسو انداختم!
اینم از آلبوم خودشه!مربوط به سفریه که به بروکلین داشته.
اینم از اون کاریکاتور های عکس سوم این صفحه هست!(به به قد بلند گردن نه پاها دراز!منو یاد اون عنکبوت هایی میندازه که بدنشون کوچیکه ولی پاهاشون خیلی درازه!!!!ازشون وحشت دارم و بیزارم!)
واسه این یکی توضیح خاصی ندارم....(منو یاد هری پاتر میندازه!!!!)پس باید بگیم بارناباس پاتر!
یادم رفتش که بگم وقتی داخل خونه شدم وایستاد و بهم گفت:((بلوم جونم،کنارم باش!))
اینم از آلبوم خودشه!اون زمون یه عکاس دیگه داشت ازش عکس میگرفت....خیلی تو عکس بالا دقت کنین.تو
ظاهر سر بارناباس هست ولی تو آینه نیست!!!!(ولی شبیه خودش نیست!شاید پدر....نه پدربزرگشه!!!!)
اینم باز از آلبوم خودشه!میبینین که باز خودشو با اون لباسش خفه کرده!تنم مور مور میشه وقتی این طوری
میبینمش!
اولش چیپس هایی رو که واسش آورده بودم رو نمیخورد!فکر میکرد چیز خطرناکیه!
ولی یکی گذاشتم دستش گفتم بیگر بخور تا :
1_جون بگیری!(با چیپس!!!!)
2_اگه یه روزی یه جایی با هم رفتیم،آبرومون رو نبری با این بی اطلاعی هات!
اینم در هنگام بدرقه و نزدیکای صبح بود!اون خون من نیستشا اون جا!دوربینم افتاده بود روی غذا(روی سس)!!!!
و اما آخرین عکسعکسی که قول داده بودم بهتون....این شما و این هم طرح....اگه خواستین
بـــِکشینش....
خداحافظ دیگه....نظر یادتون نره!حیف آدم این همه آپ کنه آخرش هیچکس چیزی نگه!بـــــــــــــــای
بـــــــــــــای
نظرات شما عزیزان: